مملکت ایران در زمینۀ احترام، آموزش، پاسداشت زبانهای مادری و پژوهش در ارتباط با آنان شرایطی بهتر از ممالکی آزاد و پیشرفته چون فرانسه دارد!
در مملکت ایران رسانههای دیداری، شنیداری و خوانداری در حال تهیه برنامهها و مطالبی به زبانها و گویشهای گوناگون ایران هستند. برای نمونه بسیاری از برنامههای پر مخاطب رسانههای سراسری در شبکههای استانی به زبانهای چون تُرکی و کُردی پخش میشوند. بسیاری از فیلمهای سینمایی پر مخاطب نیز در شبکههای استانی به زبانها و گویشهای محلی باز پخش میشوند. تقریبا هر استان یک شبکۀ تلوزیونی و رادیویی دارد که به زبانها و گویشهای محلی آن استان برنامههایی پخش میکنند. انجمنهایی در شهرهای گوناگون وجود دارند که به حفظ و نشر فرهنگها و زبانهای محلی میپردازند. برای نمونه من در انجمن کُردها در خیابان ارومیه در شهر تهران کمی کُردی آموختم. در مدارس ایران درسهایی ویژه برای ادبیات محلی و شفاهی تدارک دیده شده که عموما آن درسها حاوی برگههایی خالی از متن هستند و آموزگار آن دروس را بر مبنای زبان و فرهنگ آن ناحیه تدریس میکند. در دانشگاههای ایران رشتههایی چون زبان و ادبیات تُرکی و زبان و ادبیات کُردی موجود است. در مراکز پژوهشی کشور مانند «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» یا «دائرةالمعارف بزرگ اسلامی» گروههای تحقیقاتی برای زبانهایی نظیر بلوچی موجود است در مدارس ایران زبان عربی نیز تدریس میشود و حتی درس زبان فارسی از کنکور سراسری دانشگاههای ایران حذف شده است. نامهای کردی و ترکی در ایران ممنوع نیستند، «وریا غفوری» نامی کُردی دارد، شادروان «کومار درافتاده» نامی کردی داشت، بیش از شش هزار «ژینا» در کشور ثبت شده اند و ممنوعیت نامهای کُردی و ُترکی در ایران دروغ است. جمهوری اسلامی یک نظام فاشیستی است ولی جنس فاشیسم آن مذهبی، ضد ملیگرایی و البته ضد زبان فارسی و تاریخ ایران است، برای نمونه میزان محرومیت در نواحی کُردنشین شیعه با کُردنشین سنی و تُرکنشین شیعه با ترک نشین سنی تفاوتهای اساسی دارد این شرایط را با ترکیه مقایسه نمایید که به کُردها میگفت «تُرکان کوهی».
شرایط کنونی ایران را مقایسه بکنید با مهد آزادی جهان یعنی فرانسه جایی که میلیونها انسان با زبان مادری عربی، باسکی و کرسی با ممنوعیت زبانی مواجه هستند جایی که میلیونها نفر به جرم ندانستن زبان فرانسوی کشتار شدند. مردمان جزیرۀ کرس چندی پیش برای حق آموزش زبان مادری تظاهرات کردند و آقای مکرون به آن جزیره رفت و گفت ما در فرانسه یک زبان داریم و آن هم فرانسوی است. شرایط زبانی ایران را مقایسه بکنید با اولین اقتصاد جهان یعنی آمریکا که تمامی زبانهای بومی آمریکا را از بین برد و هم اکنون نیز زبان پنجاه میلیون اسپانیولی زبان را اصلا به رسمیت نمیشناسد. در سوئیس تدریس زبانهای بومی در حد پخش آهنگهای محلی در مدارس است (دقیقا مثل آهنگ گنگستر آمل) و تنها زبانهای دارای ثروت در این کشور رسمی هستند و زبانهایی چون والیسی و گویشهای زوریخ و برن که آلمانی نیستند، آلمانی خوانده میشوند.
وضعیت تسامح زبانی در ایران بسیار بهتر از کشورهای پیش رفته است اما نکتهای که باید به یاد داشته باشیم این است که قرآنهای قدیمی در استان فارس ترجمههایی به زبانی دارند که فارسی نیست، سعدی شیرازی به زبان مادری خود اشعاری دارد که فارسی نیستند. اوحدی مراغهای به زبان قدیم اصفهان اشعاری سروده که فارسی نیستند، زبان قدیم تهران نیز فارسی نبوده است و اصلا فارسی زبان مادری اهالی مناطق مرکزی و جنوبی ایران نیست. در حقیقت فارسی زبان مادری هیچ کس است و نام صحیحتر آن همان است که افغانها میگویند، یعنی «دری» یا «زبان دربار» و عموم پادشاهان دربار ایران هم تُرک تبار بودهاند. از این رو فارسی یک زبان غیر قومی است و به هیچ قوم و قبیلۀ خاصی تعلق ندارد و میراث مشترک اهالی خاورمیانه است و هرکجایی که در ایران پایتخت شد (نظیر شیراز، اصفهان و تهران) زبان محلی خود را از دست داد. زبان رسمی دربار هند تا قبل از حضور بریتانیاییها فارسی بود، بیشترین اشعار و لغتنامههای تاریخ زبان فارسی در هند نوشته شده است. اولین روزنامههای فارسی در عثمانی و مصر به چاپ رسیدهاند اولین کتب فارسی در هند به طبع رسیده اند. اولین تاریخ مدون کُردان در حدود پانصد سال پیش به زبان فارسی در قلمروی عثمانی نوشته شده است، نام آن کتاب «شرف نامه» است. زمانی که مملکت ایران اشغال شده بود و هیچ دولتی وجود نداشت، «تاریخ طبرستان» در آن سوی کوههای البرز به فارسی نوشته شده و نه به زبان طبری. ناصرالدین شاه تُرک تبار سفرنامهها و خاطرات شخصی خودش را به زبان فارسی مینوشت. فرزند فتحعلی شاه قاجار تُرک تبار فارسیترین کتاب تاریخ را با عنوان «نامۀ خسروان» نوشته است که در آن از لغات عربی پرهیز شده، قرار داد تاریخی ترکمنچای به زبانهای فارسی و فرانسوی نوشته شده است، زمانی که حتی یک خط به آلمانی، انگلیسی، فرانسوی و روسی نوشته نشده بود هزاران کتاب به فارسی و عربی و چینی نوشته شده بودند. رسمیت یافتن فارسی در نخستین مدارس نوین ایران به عنوان زبان آموزشی در دوران قاجار و به تقلید از فرانسه و تمامی ملل مترقی آن دوران انجام شد ولی همان زمان هم سلاطین عثمانی باید فارسی میآموختند، سلاطین عثمانی حتی به فارسی شعر میخواندند و در دربار عثمانی مقامی با عنوان «شاهنامه چی» وجود داشت، زمانی در هر دو سوی نبرد ایران و عثمانی در هر دو جبهه شاهنامه خوانده میشد. نامههای تاریخی تیمور گورکانی (لنگ) به شارل ششم پادشاه فرانسه و نامۀ تاریخی شاه عباس اول به پاپ هر دو به فارسی نوشته شده اند. به عبارتی رضاشاه پهلوی هیچ نقشی در فراگیری زبان فارسی و رسمیت دادن آن نداشته است زبان فارسی به صورتی مردم سالارانه به دست مردمان ایرانی تبار و ایرانی فرهنگ خاورمیانه به عنوان زبان میانجی انتخاب شده بود و این امر تا زمان فروپاشی عثمانی حضور انگلیسیها در هند و روسها در قفقاز و آسیای مرکزی ادامه داشت و عموم این ممالک پارسی گو بودند، با توجه به مطالب و کتب بازمانده از دوران قاجار میتوان گفت که رضاشاه حتی آن جو فارسیگرایی و ستیز با گویشها و زبانهای محلی که در دوران قاجار به تقلید از اروپاییها شکل گرفته بود را تعدیل و خنثی کرد.
میلاد عابدی
پژوهشگر زبانشناسی دانشگاه زوریخ
